کد مطلب:36576 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:139

خوف از سوء عاقبت











همیشه این خوف هست كه این باد استغنا، این طوفان غیرت همه ی خرمن طاعات را بسوزاند. همیشه این خوف هست كه آدمی در عداد نامحرمان درآید و رانده شود. خوف از سوء خاتمت پارسایان را همیشه به خود مشغول می داشته است.

غزالی از عارفان خائف است. طرب در مذاق و مزاج او چندان راه ندارد. او از جمله كسانی است كه خدا با كمال مهابت بر او تجلی كرده و دل نازكش را لرزانده است. او این خوف را به بهترین شكلی در مخاطب خود القا می كند و هشدار می دهد كه چه بسا علی رغم همه طاعات و اعتقادات، آدمی هنگام مرگ ایمانش را ببازد و كافر از دنیا برود. به همین دلیل است كه می گوید كسانی كه وارد چون و چراهای كلامی نشده اند، امكان و احتمال خلاصی شان از كسانی كه اذهان پیچیده تری دارند و شبهات و اشكالات چندی را در مخزن ذهن اندوخته اند، بیشتر است. زیرا همین شبهات ممكن است در آخرین لحظات راهزنی كنند و او را بلغزانند و از نعیم ابد محروم سازند.

افكار مشوش آدمی، هنگام مرگ اگر زدوده و سترده نشده باشد، شورانده می شود. مناقشاتی كه مدتها درون او را آلوده و آشفته می كرد،

[صفحه 101]

آشوبگری خود را در بدترین وقت، یعنی زمان مرگ از نو آغاز می كنند. اگر این مناقشات درآیند و اعتقادات زلال شخص را تیره كنند، وی بدون اینكه بداند كیست و چیست و به چه باور دارد و به كجا می رود، از دنیا خواهد رفت. به تعبیر غزالی این شخص دچار سوء عاقبت می گردد. پاره ای از روایات و تعلیمات شرعی نیز اجمالا بر این معنا دلالت دارند. به همین دلیل برخی بزرگان توصیه می كنند كه برای كثیری از مردم، مقلد بودن بهتر از محقق بودن است و هر كسی تاب تحقیق را ندارد:


خویش ابله كن تبع می رو سپس
رستگی زین ابلهی یابی و بس


(مثنوی، دفتر چهارم، بیت 1418)

مولوی به آن روایت از پیامبر كه شیعه و سنی نقل كرده اند، اشاره می كند كه «بیشتر اصحاب جنت ابله اند» (اكثر اهل الجنه البله).[1] در اینجا مقصود از «ابله» به نظر مولوی و غزالی كسی است كه ذهنش با مناقشات كلامی آلوده نشده و ایمانش پاك و پیراسته و زلال باقی مانده است. به همین دلیل وقتی نوح، فرزند خویش را به سوار شدن در كشتی دعوت كرد، فرزندش عجب ورزید و گفت خود شنا می دانم. داعیه شنادانی و استغنا از تعلیم پیامبران، همان زیركی شیطان است كه سوء عاقبت می آورد:


عشق چون كشتی بود بهر خواص
كم بود آفت، بود اغلب خلاص


زیركی سباحی آمد در بحار
كم رهد، غرق است او پایان كار


(مثنوی، دفتر چهارم، ابیات 1405 و 1402)

اینها پاره ای از عوامل و دواعی ترس و خوف بود كه عارفان تبیین كرده اند.

[صفحه 102]


صفحه 101، 102.








    1. احیاء علوم الدین، ج 4، ص 126، جامع صغیر ج 1، ص 52، كنوز الحقایق ص 17. و یا (دخلت الجنه فاذا اكثر اهلها البله) جامع صغیر، ج 2، ص 14.